پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: من از غر زدن متنفرم. آدما فكر ميكنن كه با غر زدن و آه و افغان، توجه و محبت ديگران رو به خودشون جلب ميكنن اما بنظر من اشتباه ميكنن چون ما با نق زدنهاي مداوم و بلا انقطاع، فقط حوصله ديگران رو سر مي‌بريم و نتيجتا اونا رو از خودمون مايوس و دلزده مي‌كنيم. همين ... اما ... خوب ... تو اگه جاي من بودي چيكار مي‌كردي؟ ... اگه دوستات (يا بهتره بگم آدماي دور و برت ) فقط وقتي باهات كار داشته باشن به يادت بيفتن و بهت زنگ بزنن ... اگه ببيني كه يكي داره بهت حسودي مي‌كنه و فقط وقتي دلش خنك ميشه كه يه جورايي حال تو گرفته بشه ... وقتي خودتم حسود باشي! و اين رو هم خوب بدوني و خيلي هم از اين اخلاق بدت شاكي باشي ... وقتي كه يهو بفهمي تا حالا هرچي واسه دوستي زور زدي، بي‌فايده بوده و هيچ دوستي دور و برت نداري ... جون من بگو وقتي همه اينا رو فهميدي، چه حالي ميشي؟ چيکار ميکني؟ تو خودت ميري؟ به کارت، به درست پناه ميبري؟ ... چيکار ميکني؟
من امروز خيلي خسته ام، حالم گرفته اس، تو وقتي که خسته اي و حالت گرفته اس چيکار ميکني؟ ميري پيش دوستات؟ بهشون زنگ ميزني؟ ميري ميگردي؟ ... من هيچکدوم از اين کارا رو نميتونم بکنم ...

:: آقا! ... يكي بياد منو بلند كنه برم يه لقمه زهرمار كنم يوقت نيفتم بميرم ... جون تو حسش نيست ...

:: ميگم انگار يه خبريه و ما در جريان امر نيستيم اصولا! اين روزا قلب ملب زياد ميبينم. خبريه جون شما؟ ... سركاريه؟ احيانا قضيه عشق و عاشقي و از اين مزلف بازيا كه تو كار نيست؟ ... نبينم خلاصه!

:: جمله: ... به به! هوا فوق‌العاده دو نفره است.

:: میگن یارو میره ساندویچی می گه یه ساندویچ بده فقط خیارشور نذار. طرف می گه خیارشور ندارم می خوای گوجه نذارم ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin