پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: بعد از اين، رانندگي خطرناك، ممكن است تازيانه در پي داشته باشد. چنانچه اين مجازات، عملي شود؛ قطعاً اثر چشمگيري بر كاهش جرايم رانندگي خواهد داشت. همچنانكه اگر، مجازات عبور از چراغ قرمز، اعدام باشد؛ بعيد است كسي، خطر كند و آگاهانه، چراغ قرمز را پشت سر بگذارد.
و اما، يادم هست كه چند سال پيش، با دوستي، بر سر مجازات اعدام بحثي داشتم. نظر من اين بود كه انسان، حق گرفتن جان كس ديگري را ندارد. حتي يك جنايت‌كار. انسان متمدن، بايد به مكانيزم‌هاي هوشمندانه‌تري براي مهار جنايت متوسل شود. دوست من كه عقيده‌اي خلاف اين موضوع داشت، در اصرار خود به سودمندي مجازات اعدام، به اثر آن در كاهش جنايت اشاره مي‌كرد و من در پاسخ او، همين مثال فوق‌الذكر اجراي اين مجازات، در مورد عبور كنندگان از چراغ قرمز را زدم. آن روز، با تمام بدبيني و نااميدي‌ام، هرگز احتمال نمي‌دادم كه روزي، وقوع آن را تا اين اندازه نزديك و محتمل ببينم. اگر اين قانون –يعني تازيانه براي رانندگان خاطي- واقعيت داشته باشد و به آن عمل شود؛ به زودي، گام بعدي برداشته مي‌شود. مثلاً مرگ در تصادفات، براي مقصر سانحه، قتل عمد محسوب شده و پاي قصاص به ميان مي‌آيد. توجيهات كافي نيز وجود دارد: علم فرد به اينكه خلاف او، مي‌تواند منجر به مرگ كساني شود، متضمن اراده‌ي عامدانه‌ي او در تخلف منجر به مرگ است. همين. بعد هم اعدام. مرحله‌ي بعد، سبقت غير مجاز و ورود ممنوع است. بعد از آن، نوبت چراغ قرمز، گردش به چپ و سرعت غير مجاز فرا مي‌رسد و شك نكنيد كه روزي، پارك دوبل و توقف در محل ممنوع را نيز شامل مي‌شود. و سرانجام، به همه‌ي شئون زندگي تسري پيدا مي‌كند. شما فرض كنيد، به عنوان جريمه‌ي ديركرد پرداخت ماليات و يا حتي اقساط، مردم به شلاق بسته شوند. عالي است. هيچ پرداختي دير نمي‌شود، هيچ‌كس روي خط ممتد دور نمي‌زند، كسي پارك دوبل نمي‌كند و مملكت، گلستان مي‌شود. خوب نيست؟
حقيقت اما، اين است كه اين قانون و موارد مشابه آن، به تمامي ناشي از اوج نابخردي و كوته‌بيني واضع آن است. اين فرد، هنوز نمي‌داند كه «انسان» چه جور چيزي است و فرق آن با گاو كدام است. اين فرد، در سطح بسيار نازلي از فهم و شعور اجتماعي قرار دارد، چرا كه نمي‌داند رفتار بهنجار، محصول جامعه‌ي سالم، فرهيخته و خودسازمان‌ده است نه نتيجه‌ي ترس از مجازات. اين انسان، آن‌قدر از قافله‌ي توسعه‌ي ارزشهاي انساني پرت افتاده است كه نمي‌داند امروز، حتي مجرمان را هم نمي‌ترسانند چه برسد به جوانان هجده نوزده‌ ساله‌اي كه فردا، از ترس شلاق نخوردن، رانندگي را به كنار مي‌گذارند. اين آدم، هنوز نمي‌فهمد، شهروندي كه مدام از همه چيز مي‌ترسد و بايد شش دانگ حواسش جمع ضبط و ربط خودش باشد؛ چيزي در او نمي‌شكفد و بدل به توده‌اي از عقده‌هاي ناگشوده مي‌شود كه يك روز... و بدتر از همه، اين فرد نمي‌داند كه مشكلات جامعه‌ي امروز، به روشني پي‌آمد سياستگذاري‌هاي پيشيني او و رفقاي اوست.
اما اين فرد، اكنون قصد كرده است كه تاوان كوتاهي‌هاي خودش در ايجاد يك جامعه‌ي توسعه‌يافته و فرهمند را با تازيانه از گرده‌ي مردم بكشد. او و امثال او، با ندانم‌كاري و حماقت، فرزندان اين سرزمين را كم نصيب از فرهنگ –آنچنانكه خود بوده‌‌اند- بار آورده‌اند و حال، با نفي نقش خود در پديد آوردن اين وضع، شلاق به دست گرفته‌اند تا فاجعه‌ي ديگري پديد بياورند. به ياد بياوريد، عصري كه در آن، صحبت از رحمت و شفقت و ارزشهاي متعالي بود، اين نتيجه را به بار آورد. امان از روزگاراني كه پس از اين خواهد آمد و امروزش، تازيانه است...
1 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: محاسبه
رييس جمهور: «اواخر سال ‪ ۸۵‬ و سال گذشته یکباره دیدیم که یک اتفاق پیش بینی نشده و مضر در بخش مسکن در حال وقوع است و یکباره موج سنگینی اتفاق افتاد، به طوری که روزانه قیمت مسکن بالا می‌رفت... از وزیران اطلاعات و اقتصاد خواستم که به سرعت موضوع را بررسی کنند زیرا اخباری داشتیم که باند ویژه‌ای نشسته‌اند و در ارتباط با برخی بانکهای خصوصی و دولتی منابع بانکی را وارد بازار مسکن کرده اند... وزیر اطلاعات گزارش داد برخی بانکها بیش از یک هزار و ‪۵۰۰‬میلیارد تومان پول را به افراد خاص داده‌اند. وقتی خواستیم با این موضوع برخورد کنیم؛ دست‌های فراوانی وارد کار شد و به رغم اینکه دولت، بانک مرکزی را موظف کرد که بر قانون اعطای وامها نظارت کند، برخی عوامل مقاومت کردند.» لينك خبر

و اما محاسبات حقير در اين ارتباط، حاكي از آن است كه قيمت متوسط يك متر مربع مسكن در تهران، الان بايد حوالي يك و نيم ميليون تومان باشد. البته، كسي كه بخواهد بازار مسكن را تحت تأثير قرار بدهد و در عين حال، سود نيز بكند؛ به احتمال زياد، طرف مناطق ارزان و طبيعتاً كم بازده نمي‌رود. اگر حواسش جمع باشد، روي فرشته و زعفرانيه و بخشهايي از نياوران سرمايه‌گذاري مي‌كند كه ارزش افزوده‌اي به مراتب بيشتر دارند. به هرحال، ما براي اينكه نه سيخ بسوزد و نه كباب، همان متوسط را در نظر مي‌گيريم. يعني متري يك و نيم ميليون تومان. به اين ترتيب، با آن هزار و پانصد ميليارد تومان وام، مي‌شود يك ميليون متر مربع، ساختمان در اين شهر خريد. اما بشنويد كه مساحت تهران، قريب به 862 كيلومتر مربع است (البته با حومه، سر به 2000 كيلومتر هم مي زند) كه منهاي معابر و فضاهاي باز و امثال آنها، تقريباً 50 درصد سطح آن، تحت اشغال ساختمانها است. يعني 431 كيلومتر مربع. حال اگر به طور متوسط، هر ساختمان، تنها دو طبقه داشته باشد؛ در اين شهر، 862 كيلومتر مربع، يعني 862 ميليون متر مربع، بناي ساخته شده وجود دارد. بدين ترتيب، شما با اين پول، تنها مي‌توانيد 0012/0 كل املاك تهران را بخريد. يا به عبارتي، 12/0 درصد (يعني تقريبا يك دهم درصد) اين املاك را.
حالا محض رضاي خدا، يك نفر به من بگويد كه آيا واقعاً مي‌شود با 12/0 درصد يك چيزي، تمام آن را به اين وضع مفتضح، به آشوب كشيد؟

پ.ن 1: به عقيده من البته، كار، نشد ندارد. فقط كمي پشتكار مي‌خواهد. كه به حمدالله، اصلاً كم نداريم. آن بنده‌ي خدا هم اگر اين داستان را مي‌شنيد، در عزم خودش، بسي جزم‌تر مي‌شد و به كوري چشم نق‌زنان و آيه‌ي-يأس-خوانان عالم، شايد، تا حالا درياها و بلكم اقيانوسهايي از دوغ، بر پهنه‌ي گيتي موج مي زد.

پ.ن 2: عارضم كه قيمت 862 ميليون متر مربع ساختمان در شهر تهران، از قرار هر متر مربع، يك و نيم ميليون تومان، سر به فلك مي‌زند. يعني 000/000/000/000/293/1 تومان. براي درك بهتر اين رقم، توجه داشته باشيد كه بودجه‌ي مصوب كل كشور در سال 1386، برابر با دو ميليون و سيصد وشانزده هزار ‏و هشتصد و پنجاه و شش ميليارد و پانصد و پنجاه و نه ميليون ريال (2.316.856.559.000.000) است. يعني حدودآ 240 ميليارد دلار. با اين حساب، قيمت تهران، تقريباً 6/5 برابر آن است.
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: دسته بندي آدمها:

به گقته‌ي دكتر شريعتي، آدمها، چهار دسته‌اند:
1. آدمهايي كه وقتي هستند، هستند و وقتي نيستند نيستند.
2. آدمهايي كه وقتي نيستند، نيستند و وقتي كه هستند هم نيستند.
3. آدمهايي كه وقتي هستند، هستند و وقتي نيستند هم هستند.
4. آدمهايي كه وقتي هستند، نيستند و وقتي نيستند، هستند.

ضمن اداي احترام كامل و فائق به نظر استاد، به عقيده‌ي من، اين دسته‌بندي زيادي پيچيده است. راستش را بخواهيد، آدمها، كلاً سه دسته هستند:
1. آدمهايي كه هرچقدر بيشتر باشند، بهتر است. مثل اسكارلت جوهانسن.
2. آدمهايي كه كلاً اگر نباشند، خيلي بهتر است. مثلاً مهرداد ميناوند.
3. بقيه آدمها.

بدين‌ترتيب، دنياي خوب، دنيايي متشكل از آدمهاي دسته‌ي اول و سوم است.
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin