پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: بهش گفتم تو كه ميخواي بري تجريش، خوب از ونك برو، منم ببر تا اونجا. ولي اون گفت: نه؛ الان اونجا ترافيكه، من ميخوام از صدر برم.
راستش منكه هيچوقت يه همچين توقعاتي از دوستام ندارم ... ولي يجورايي شد كه به اون گفتم ... اما اون چرا گفت نه؟ ... وقتي پياده شدم، دلم شكسته بود ...حس كردم كه يجورايي تحقير شدم ... منكه ميدونم اونم دلش مي‌خواست بياد، اما چرا گفت نه؟ ...

:: يه بار همين چد روز پيشا جورج w بوش ميره توي يه مدرسه آمريکايي بازديد. ميره سر يه کلاسي و آخر سر ميگه که اگه کسي سوالي داره ازش بپرسه. يکي از بچه پا ميشه و ميگه:
- آقاي رييس جمهور. من اسمم رابرت هست و ازتون 3 تا سوال دارم.
- بپرس عزيزم!
- سوال اولم اينه که به نظر شما اقدامات اخير آمريکا عليه عراق جنايتکارانه نيست؟
سوال دومم اينه که چه رابطه اي بين بن لادن و سازمان جاسوسي آمريکا وجود داره؟
و سوال سومم هم اينه که به نظر شما بمباران اتمي هيروشيما فجيع ترين حادثه تروريستي تاريخ نبوده؟
بوشي ميگه که:
- باشه عزيزم. الان به سوالات جواب ميدم!
و در همين لحظه زنگ ميخوره و آقاي رييس جمهور پاسخ دادن به سوالات رو به ساعت بعد موکول ميکنه. ساعت بعد يکي ديگه از بچه ها پا ميشه و ميگه:
- آقاي رييس جمهور. من اسمم جو هست و ازتون 5 تا سوال دارم.
- بگو عزيزم!
- سوال اولم اينه که به نظر شما اقدامات اخير آمريکا عليه عراق جنايتکارانه نيست؟
سوال دومم اينه که چه رابطه اي بين بن لادن و سازمان جاسوسي آمريکا وجود داره؟
سوال سومم اينه که به نظر شما بمباران اتمي هيروشيما فجيع ترين حادثه تروريستي تاريخ نبوده؟
سوال چهارمم اينه که چرا زنگ پيش 20 دقيقه زود خورد ؟!
و سوال پنجمم اينه که پس رابرت کجاست!؟
نقل از آدم نصفه نيمه!
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin