پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: ميش به بره‌اش گفت: «فرزندم، اگر در صحرا بازيگوشی کنی و از من دور بيفتی؛ گرگ تو را پاره می‌کند و ناکام از دنيا می‌روی. سعی کن همواره در پناه من باشی و عمری را به خوبی و خوشی بگذرانی و در سلاخ خانه به مرگ طبيعی، بميری!»

اينو واسه بره‌ها نگفتن! نگفتن واسه اينكه اونا بخوننش و به حماقتشون پي ببرن و از اون به بعد، يه زندگيه آگاهانه رو در پيش بگيرن ... بلكه اينو واسه ما گفتن. واسه من و تو كه ممكنه دست بر قضا، يابو برمون داشته باشه كه خيلي هم مي‌فهميم؛ خيلي آوانگارديم، روشنفكريم، و خلاصه به اين عوام‌الناس، يه چيزي سر داريم ... چقدر هرروز از اين نصيحتها بهمون ميشه ... و از اون مهمتر، چقدر هر روز خودمون اينجور خيرخواهيها رو بيخ گوش بقيه، وز وز مي‌كنيم؟ ... چقدر؟

:: كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ،
كار ما شايد اينست كه در افسون گل سرخ، شناور باشيم ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin