:: خيلي وقتها ما يه مسئوليتهاي نانونشتهاي در قبال ديگران داريم كه حتماً بايد يجورايي به عهده بگيريمشون. حريم احساسات يك زن، حرمت غرور يك مرد ... حريم امنيت يك خانواده. اما متاسفانه، خيلي وقتها اينارو به راحتي زير پا ميذاريم. به خاطر خودمون ... به خاطر دل خودمون، ممكنه احساسات يك زن رو جريحهدار كنيم، ممكنه غرور يك مرد رو خرد كنيم و يا به امنيت و حرمت يك خانواده، خواسته و نا خواسته تجاوز كنيم... اگه اينكارو كرديم، قطعا بايد منظر عواقبش هم باشيم ... بعضي وقتا، اين حدشكنيها اونقدر مخفي و پنهان هستن كه كاملا از نظر دور ميمونن. وقتي كه با دوستامون توي پارك يا سينما، هرچي دلمون ميخواد و به دهنمون مياد ميگيم، و اصلاً هم توجه نميكنيم كه يه پدر با پسرش، دخترش يا همسرش در كنار ما هستن و اونها رو ناخواسته ميشنون، چيزهايي كه ممكنه حرمت رابطه بين اونها رو جريحهدار بكنه؛ در واقع به حريم امن اونها تجاوز كرديم ... وقتي كه در جواب دلسوزيها، نوازشها و حتي سختگيريهاي مادرمون، بهش بي اعتنايي ميكنيم، كه ممكنه كاملا هم ناخواسته باشه، احساساتش رو جريحهدار كرديم ... زماني كه يك مرد، ازمون يه خواهشي ميكنه، خواهشي كه ممكنه براي گفتنش از غرورش گذشته باشه، اگه بتونيم اما بهش كمكي نكنيم، غرورش رو خرد كرديم ... هر كدوم از اينا، يه عواقب و تبعاتي به دنبال خودشون دارن كه كمترينش، واكنشهاي منفي و انفعاليه كه يواش يواش روح ما رو خسته و فرسوده ميكنه ... من فكر ميكنم بايد يكي به فكر همديگه باشيم ...