پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: اون جون، تو آدم خوبي هستي. وگرنه اينقد سعي نمي‌كردي كه احساس منو ترميم كني. آخه هركسي اينكارو نمي‌كنه. امروز وقتي هي سعي مي‌كردي كه به من اطمينان بدي، وقتي تلاش مي‌كردي كه ناراحتي و غصه رو از دلم دربياري، يه احساس خوبي بهت داشتم. اون جون، من تورو درست به خاطر همين خوبيهات دوست دارم، خوبيها و آدميتهايي كه ديگه اين روزا اصلاً جايي گير نمياد ... آخه چرا هميشه مث امروز نيستي؟ ... بي‌پرده و عريان ... خودِ خودت ... بي‌تكلف و غرور، ساده و صميمي ... تو امروز خوب بودي، خيلي خوب ... من اينقد دلم گرفته و خسته بود، اينقد دلم پر بود كه فقط به فكر خودم بودم ... اما تو بيشتر به فكر من بودي ... توروخدا يوقتي از دست من دلگير نشي و غصه بخوريا ... خوب؟ ... حالا بخند ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin