پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: مدير ايراني!

مديريت ايراني، واسه خودش يه سبكه. اما من اينجا اصولاً با مديريت، كاري ندارم. حرف من راجع به مدير ايرانيه. اونم يه مدير خوب ايراني نه يه مدير بد. راجع به اون دوتاي ديگه، ميشه كتابها نوشت و البته خصوصياتشون هم مث روز روشنه. نداشتن تخصص ( كه مهمترين شرطه! )، بي‌برنامگي، هردمبيلي، پارتي بازي، رانت خواري، ادعاي الوهيت، جلسه، تحقير ارباب رجوع و عوام كالانعام، دزدي، و همينطور بگير و برو ... من با اينا كاري ندارم. من امروز يه مدير خوب ديدم ( توجه كنيد: خوب، نه موفق. اين دوتا با هم فرق دارن. يه مدير خوب، لزوماً موفق هم نيست و خواهيم ديد كه در مورد مدير خوب ايراني، اساساً همينطوره ) كه نمونه مجسم يك مدير خوب ايراني بود ... شما فكر مي‌كنين مهمترين مشخصه چنين مديري چيه؟ ... چنين موجودي، مشخصه‌هاي زيادي داره؛ مثلاً هيچوقت كسي رو اخراج نمي‌كنه، خوب وام ميده، با وجدانه و بيشتر از همه كارمنداش كار ميكنه، صبحها زودتر از همشون مياد و آخر وقت هم بعد از همشون ميره، اهل پارتي بازي و رشوه و بگير و ببند هم نيست، كار ارباب رجوع رو خوب راه ميندازه و خلاصه كلام، شديداً مثبته! ... اما همه اينا فرعه. يه مدير خوب ايراني، يه خصيصه اصلي داره كه همه ايناي ديگه، ناشي از اون هستن: اون معتقده كه تنها يه راه وجود داره كه هر كاري، درست انجام بشه و اونم اينه كه اونكار رو خودش انجام بده ... همين. اينطوريه كه هرجايي كه يه مدير خوب ايراني داره، همه راهها به اون ختم ميشه. اگر آبدارچي بخواد يه آفتابه واسه مستراح بخره، بايد رئيس امضا كنه ( البته اگه نخواد توي خريدنش هم نظر بده ) هر تصميم و هر تغييري، موقوف به رأي رئيسه، كه البته خداييش مستبد هم نيست و حرف همه رو گوش ميكنه و منافع هيچ كسي، حتي خودش و خانواده‌اش رو هم در نظر نمي‌گيره. براي هر كاري، يه معاون يا يه مسئول گذاشته، اما آخرشم تصميم نهايي رو خودش ميگيره. يه سيستم پدرسالاري كامل كه همه اجزاي سيستم هم واقعا دوستش دارن. وقتي وارد اتاق چنين مديري ميشي، يا داره مرتب به تلفن جواب ميده و كارها رو راس و ريس ميكنه، يا داره يه چيزايي رو امضا مي‌كنه ... دم به دم رئيس دفترش هم با يه كارتابل پر از نامه و بند وبساط مياد تو، هميشه هم دو سه نفر پشت در اتاقش وايسادن كه بيان تو و خدمت جناب مدير، عارض بشن ... با اين حساب، هيچ وقتي براي اين جناب مدير نميمونه كه به بهينه سازي و توسعه و مديريت كلان بپردازه، و كارش ميشه رتق و فتق امور و از سطح يه برنامه‌ريز، كه بايد مجموعه رو هدايت بكنه، به يه مدير داخلي، تنزل پيدا ميكنه ... از اين مديرا تا دلتون بخواد داريم ... فراوون ... مديران سنتي،... چندتاشو شما مي‌شناسين؟ ... ما داريم يك فرآيند مدرن رو، كه عبارت از اداره كردن يك سيستم مدرن با تمام خصوصيات و مؤلفه‌هاي يك ساختار مدرنه، بصورت كاملاً سنتي اداره مي‌كنيم ... به اين ميگن بومي كردن مدرنيته! ( قابل توجه خانم اونجانب ) ... ما يه مملكتي داريم كه وضع خوباش اينجوريه، بدا كه ديگه به كنار ... حالا ميگين چيكار بايد كرد؟

:: نويد عزيز، بخاطر راهنمائيهاي فني، ازت ممنونم
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin