پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: وقتي كه فكر مي‌كنيم با هم دوستيم، فقط هميديگه رو مي‌شناسيم ...
وقتي كه فكر مي‌كنيم همديگه رو دوست داريم، فقط به هم عادت كرديم ...
وقتي كه فكر مي‌كنيم عاشقيم، ممكنه كه تازه با هم دوست شده باشيم ...
البته فقط ممكنه ...
ممكنه علاقمون، بخاطر لذتي باشه كه از ابراز محبت اون به ما، يا ما به اون، بهمون دست ميده ...
ممكنه بخاطر حاشيه امني باشه كه برامون ايجاد مي‌كنه، ... فرار از رنج و سختيهاي زندگي روزمره
ممكنه بخاطر رهايي از ترس و تنهايي باشه، ...
ممكنه بخاطر ترس از اين باشه كه كسي دوستمون نداشته باشه ...
و ممكنه يه عادت باشه، ...

ممكنه كه يه عشق واقعي نباشه ... بخاطر همينه كه گاهي از عشقمون خسته و دلزده و سير ميشيم، بخاطر همينه كه يواش يواش برامون سرد و عادي ميشه و بخاطر همينه كه گاهي سرانجام بد و ناراحت كننده‌اي در انتظارشه ... عشق واقعي، هيچموقع ضعيف و كمرنگ نميشه،... بلكه برعكس، هر روز پرفروغتر و گرمتر و زيباتر ميشه ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin