پاورقي
حاشيهاي بر اتفاقات معمولي
:: بازم بارون اومد، ... چك و چك، ... توي دل گرم تابستون ... و بغض من توي گلوم وا شد ... و دل من هم باريد ... باريد ... باريد ...
::
واي باران ، باران،
شيشه پنجره را باران شست
از دل من اما، چه كسي نقش تو را خواهد شست ...
حميد مصدق
آقاي اينجانب، ساعت ۱۴:۲۹
0 نظر
ارسال مطلب به بالاترين:
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home
تماس با ما
اينجانب
اونجانب
فيد
View RSS feed
گذشتهها
فوریهٔ 2003
مارس 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
نوامبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
فوریهٔ 2004
مارس 2004
آوریل 2004
ژوئن 2004
ژوئیهٔ 2004
اکتبر 2004
ژانویهٔ 2005
ژوئن 2005
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
اوت 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
آوریل 2009
مهٔ 2009
نوامبر 2009
نوامبر 2010
خواندني
بهار
قاصدك
چهارديواري
توكاي مقدس
غÛرÙ
Ø¨Ø±Ø®Û Ø§Ø² ØÙÙ٠٠تÙÙØ§Û ÙÙشتÙشد٠در اÛÙ ÙبÙاگ Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙÛسÙدÙ
Ù ØÙÙظ
Ùد.
ÙاÙب
اÛÙ ÙبÙاگ ÙÛز تÙسط
ساÛÚ©Ù
تÙÛ٠شد٠٠ØÙÙ٠٠ربÙØ· ب٠آ٠ÙÙ
Ù ØÙÙظ
است.