پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: بازم بارون اومد، ... چك و چك، ... توي دل گرم تابستون ... و بغض من توي گلوم وا شد ... و دل من هم باريد ... باريد ... باريد ...

:: واي باران ، باران،
شيشه پنجره را باران شست
از دل من اما، چه كسي نقش تو را خواهد شست ...

حميد مصدق
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin