:: « يك پنجره براي من كافيست ... » ... و شايد رخنهاي حتي ... آنقدر كه تيغهي نوري، تاريكي حزن آلودهام را بياشوبد ... و آنقدر كه گذار نسيمي، گرد ركود از اندام خسته و فسردهام بزدايد ...
همينقدر ... همينقدر ناچيز براي من كافي است تا ... دل ببازم ...