پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: « يك پنجره براي من كافيست ... » ... و شايد رخنه‌اي حتي ... آنقدر كه تيغه‌ي نوري، تاريكي‌ حزن آلوده‌ام را بياشوبد ... و آنقدر كه گذار نسيمي، گرد ركود از اندام خسته و فسرده‌ام بزدايد ...

همينقدر ... همينقدر ناچيز براي من كافي است تا ... دل ببازم ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin