پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

- سلام، من ذهن تو‌ام ... آمده‌ام كه حرفهايت را با من بزني، ...
- ...
- گريه نكن ... گريه نكن ... آرام باش، ... من تمام حرفهايت را باور خواهم كرد، ...
- ...
- من مي‌توانم بجاي تو زندگي كنم ... تا تو، براي هميشه مخفي شوي ...
- ...
- باور نمي‌كني؟ ...
- ...
- لبخندت براي چيست؟ ...
- من نمي‌توانم با تو حرف بزنم! ... من مرده‌ام. كسي اين را به تو نگفته بود؟ ... اين تن، ديگر نفس نمي‌كشد ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin