::
غزلي براي حوا
« د
ر آغاز هيچ نبود،
تنها كلمه بود،
و آن كلمه، خدا بود. » *
نه ...
در آغاز هيچ نبود،
كلمه هم نبود، ... تنها تو بودي ...
و كلمه خود را به شكل تو ميآراست.
دوباره ...
در آغاز هيچ نبود،
تنها كلمه بود،
و آن كلمه، همهمهاي گنگ، نجواي سحرگوني بود كه سحرگاهان خوابم را ميآشفت ...
و تو خود را به شكل كلمه ميآراستي.
از نو ...
در اغاز هيچ نبود،
تنها كلمه بود،
و آن كلمه، من بودم.
و تو اما خواندن نميدانستي ...
باز هم نه ...
در آغاز هيچ نبود،
تنها كلمه بود،
و آن كلمه، دروغ بود.
و تو، ديگر نبودي ...
* انجيل، باب اول