پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: عارضم به حضور انور دوستان گرامي كه خانوم اينجانب اخيراً يك التفات مختصري در خصوص اينجانب نموده، بنده‌نوازي فرمودن و يك دست تفقدي به سر مودم بنده كشيدن كه ظرف حقير وجود آن بيچاره، طاقت اين وصل رو نياورد و سعه حقير وجودش، اين بزرگواري رو برنتابيد و در دم، گوهر جان به گوهري جان آفرين وانهاد. (يعني خانوم اينجانب، مودم منو سوزوند!)

بيت: آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند / آيا شود كه گوشه چشمي به ما نكنند؟

خدا رفتگان شما رو هم بيامرزه.... البته راستشو بخواين، من اين موضوع رو به فال نيك گرفتم. چرا كه بقول شاعر:

اگر با من نبودش هيچ ميلي / چرا ظرف مرا بشكست ليلي؟!!

البته خوب اينم براي خودش آلترناتيويه! ... تصورش رو بكنيد: خانوم اونجانب مودم رو گرفته دستش و كابل تلفن رو هم بهش وصل كرده ... همه چي حاضره اما اون دودله، ابروهاش به هم گره خوردن و افكار پريشان، همينجوري از جلوي چشمش رد ميشن ... يه گام جلو ميره و دو گام برميگرده ... خلاصه به هر ترتيبي كه شده، ميره به سمت پريز، ... يكبار ديگه همه چيز رو مرور مي‌كنه ... دوشاخه رو آهسته مي‌بره به سمت پريز اما در آخرين لحظه، عوض اينكه اونو تو پريز تلفن بزنه، با كمي دودلي و مكث اون رو يكباره توي پريز برق! فرو مي‌كنه و مودم بدبخت من، با ناله خفيفي جان به جان آفرين تسليم مي‌كنه ... و ...

و اينچنين بود كه الان من دو روز و دو شبه كه بدون مودم سر به بالين ميذارم. دوشبه كه اينترنت بي اينترنت ... شما كه نمي‌دونين اين چه معنايي داره. خودش ميدونه! ...

پ. ن.: فداي سرت اصلاً هيچ غصه‌اش رو نخوريا ... مودم كه سهله، اگه دوست داشتي بيا خودمم بزن به برق 220 ولت و بسوزون! ... همه‌اش فداي يه تار موت ( البته اون رنگياش‌ها ... مشكياش نه ) ... اصلاً ميدوني چيه، تصميم گرفتم برم برات يه كارتن مودم بخرم كه تو در اوقات فراغتت، هي يكي يكي بزني به برق، بسوزونيشون و ذوق كني ... خوبه؟ ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin