:: چند تا مطلب:
اولاًً: از همدرديهاي اخير دوستان كمال امتنان را دارد اما ... بابا ملت، ببينم ميتونين دستي دستي ما رو بندازين به جون هم! ... اينجوريا نيست كه شما فكر ميكنيد دلبندانم ... موضوع، يه مطلب ديگهاس. يعني ايني كه شما فكر ميكنيد، اوني نيست كه در واقع هست ... توضيحاتم كامل بود؟
ثانياً: اين خانوم اونجانب، هر موقع كه بزرگواري ميفرماين و اطعام مساكين نموده و بنده رو مهمون ميكنن، موقع پرداخت صورتحساب، كيفشون رو يواشكي ميدن دست اينجانب و بنده صورتحساب رو از موجودي كيف ايشون پرداخت ميكنم. گرفتين مطلبو يا نه؟ ... اگه گرفتين، ياد بگيرين ... به اين ميگن End (همون ختم!) مرام ... جون من همچين چيزي هيچموقع به فكرتون رسيده بود؟ نه، خداييش رسيده بود؟ ... همينه ديگه ...
ثالثاً: بنظر شما، يه كادوي خوب واسه جشن تولد يك سالگي يه دختر كوچولوي ناز ماماني كه خواهر زاده اينجانب بوده و اسمش هم ستارهاس، چي ميتونه باشه؟ ... اگه گفتين؟ ... (لطفاً زودتر، چون تا چهارشنبه وقتي نمونده!)
رابعاً: ...
و حرف آخر: « ... من بر آن عزم نيامده بودم كه بروم.» مولانا