پاورقي
حاشيهاي بر اتفاقات معمولي
:: در جايي كه روزگاري بم بود، چشماني ديديم ... سر از ميان تل بيكران آوار برآورده ... و مهربان ... و مطمئن و ژرف ... و لباني كه نقش لبخند بر آنها، زنگار هر چه اندوه و يأس بود؛ از دلهايمان زدود ... و بعد، آمديم.