:: ديشب خوابي ديدم كه الان به يادم آمد. خواب ديدم كه اطرافيانم، همه آنهايي كه ميشناسمشان، داشتند گوشت تنم را ميخوردند. نميدانم كه مرده بودم يا زنده اما همه چيز را ميديدم. انگار كه كمي دورتر ايستادهام و اين منظره را تماشا ميكنم و تمام وجودم، لبريز از بهت و ناباوري...
و هنوز تصوير خوني كه از تنم بيرون ميزد، پيش چشمانم است...