:: وقتي يك وبلاگ، پس از وقفهاي طولاني بهروز رساني ميشود؛ پست آخر، معمولاً حكايت از آن دارد كه در اين مدت، سر نويسنده، حسابي شلوغ بوده و آنقدر مشغلههاي فكري و ذهني و جسمي و روحي و امثالهم داشته كه هيچ وقتي براي نوشتن، باقي نبوده است. همه هم باور ميكنند. لابد چنين آدمي بايد شخص مهمي باشد. اما راستش را بخواهيد، اينطور نيست. من خيلي بعيد ميدانم كه چند دقيقه وقت گذاشتن براي نوشتن وبلاگي كه خيليها به اميد خواندن دو خط ناقابل و معوج تو، مكرر به آن سر ميكشند؛ قابل اين همه رجز خواني باشد. به نظر من، طفره رفتن از نوشتن، اگر دلايلي براي ننوشتن در كار نباشد؛ بيش از مهم بودن و گرفتار بودن نويسنده، ناشي از بيبرنامگي، تنبلي و فقدان نظم ذهني نويسنده و از همه مهمتر، ناتواني او در فهم ارزش هر اراده عامدانهاي است كه معطوف سركشيدن به وبلاگ او ميشود. همين.