پاورقي

حاشيه‌اي بر اتفاقات معمولي

:: من امروز تو خيابون يه حيوون ديدم ... چقد ولي شكل آدم بود، ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: از نوشته‌هاي ...
... روزهايي كه مادر او سرمست از ارشاد دختراني راه گمكرده و غافل، فاتحانه از دبيرستان به خانه بازمي‌گشت؛ مادر من خسته و رنج‌كشيده، سر به سجاده مي‌گذاشت و بغض فروخورده‌اش را براي زمين، حكايت مي‌كرد ... آنروزها، مادر خسته بود، مادر بغض داشت، مادر هميشه نگران بود؛ مادر از خواب مي‌پريد ... مادر در صفهاي بلند مي‌ايستاد، چرا كه مزد جان پدرم، كمتر از آن بود كه كفاف خريدن كفي برنج از بازار را بدهد، مادر آنروزها، پدر بود ... چون پدر نبود ... پدر رفته بود تا جوانيش را، عشقش را و جانش را، دليرانه به صورت دشمني كه پنجه به چهره ميهنمان مي‌كشيد؛ تف كند ... رفته بود و شهربازي و سفر و سينما و لباس نوي شب عيد را، لذت دست در دست پدر گام زدن را و تمام شاديهاي كودكانه ما را با خودش برده بود ... اما پدرِ او اينجا بود، بود و رئيس بود و مهم بود و براي كشورش، از پشت ميزش صادقانه تلاش مي‌كرد؛ واقعاً مي‌كرد ... اما بود، و شب با پسرش سر يك سفره مي‌نشست ... بود و توي گوش پسرش هم ميزد، اما بود! ...
آنروز پدر او مهم بود، و پدر من نبود ... چون پدر او رئيس بود و پدر من سرباز، من شهروند درجه دو بودم و او درجه يك ... امروز، او مهم است و من نيستم ... چون او واصل است و من گمراه، او خودي است و من بيگانه، او دلسوخته است و من عياش، او پاك است و من منافق، ... من امروز به جرم و گناه عقيده خودم، شهروند درجه دوام و او درجه يك ... و اگر فردا بيايد و او نباشد و ديگران ديگري به جاي او باشند، من اينبار به جرم پدرم، شهروند درجه دو خواهم بود ... و آن ديگران ديگر، درجه يك!
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: اين ماجراي فمينيسم و فمينيسم بازي هم ديگه داره مسخره‌اش درمياد. راستشو بخواين من اصلاً نمي‌تونم دركش كنم. آخه چه لزومي داره كه بخوايم ثابت كنيم كه توي جنس آدميزاد، يكيش از اون يكي بهتره. فمينيسم با مردسالاري، هيچ فرقي نداره و هردوشون نتيجه يك نوع كوته بيني و ساده انگاري هستن. اينا همه‌اش از اونجايي ناشي شدن كه ما انسانيت رو فرع بر جنسيت قرار داديم. اين درست مثل اين ميمونه كه بحث راه بندازيم سر اينكه بطري مهمتره يا سر بطري! تازه از اونم بدتر، چون بطري و سر بطري هيچ سنخيتي با هم ندارن در حاليكه زن و مرد، هر دو آدم هستن ... آدم ... اصلا چرا بايد به اين فكر كنيم كه تو زني و من مردم. اين اختلاف از كجا ناشي شده؟ از يه تفاوت فيزيولوژيك؟ اينكه خيلي احمقانه‌اس ... از تفاوتهاي شخصيتي؟ اگه اينطوريه پس چرا درونگراها و برونگراها نشدن دودسته و ساز جنگ عليه هم كوك كنن؟ ... نه! بنظر من اين تفاوت يه ريشه تاريخي داره كه به ما ارث رسيده و ما بدون اينكه به صحت و سقمش فكر كنيم؛ گرفتارش شديم. يوقتي كه حيات بشر، وابسته به زور و بازو بود؛ اوني كه قويتر بود، مهم شد! حالا كه وضع عوض شده، اين يكي هوس كرده بيفته جلو و فردا هم معلوم نيست دور، دور كي باشه! بنظر من، بايد اين پوسته رو بشكنيم. نبايد همون انسانهاي اوليه باشيم كه فقط ظاهرمون عوض شده و صرفا براي تنازع بقا، دنيال امتيازگيري از همديگه باشيم ... زندگي، خيلي زيباتر و در عين حال، جدي‌تر از اونيه كه بخوايم به اين بگير و بكشها بگذرونيمش ... ما نه مرديم و نه زن، بلكه آدميم! ... آدم ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: دهانت را مي‌بويند، مبادا كه گفته باشي دوستت مي‌دارم؛
روزگار غريبي است نازنين ...

چي ميشه كه يه كسايي به خودش اجازه ميدن براي ديگران، براي زندگيشون ... براي دوست داشتنشون براي شاديشون، براي لبخندشون براي نگاهشون براي احساسشون و براي همه چيزشون تصميم بگيرن؟ ... چي ميشه كه تو بايد لبخندتو، نگاهتو، دلتو، دوستيت‌رو و صميميتت‌رو سانسور كني، چون يه كسايي هستن كه از اين چيزا خوششون نمياد، چون حرمت انساني تورو بخاطرش ميشكنن، چون تحقيرت مي‌كنن، چون ممكنه كه هركاري باهات بكنن
... چي ميشه كه تو از وطنت، از سرزميني كه بوي تمام خوبيها رو ميده، متنفر ميشي ... چي ميشه كه يروز تصميم مي‌گيري ... بري ... بري به هرجايي كه بهت پناه بده ... چي ميشه كه آغوش بيگانه، از دامن خوشبوي وطنت، مادرانه تر ميشه؟
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: ميدونستين كه تو ورودي بغداد، يه سرعت‌گير هست كه با كلاهخود سربازاي ايراني ساخته شده؟ ... آي ملّت مظلوم عراق، ... بميرم براي اون مظلوميتتون كه جيگر آدمو آتيش ميزنه ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: ديگران را بگذار، دل به خورشيد بسپار، نگاه کن چگونه هر بامداد، صبور و سربلند، از شاخه هاي خاکستري صبح بالا مي آيد و ستارگان چگونه از روشنائيش، شرمنده و خاموش مي شوند...
نقل از زهرا
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: اگه اين دانشگاه يذره، فقط يه كوچولو سر و صاحاب داشت، خيلي خوب جوري ميشد!

:: اينو لطفا بريد ببينيد ...
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: بهش گفتم تو كه ميخواي بري تجريش، خوب از ونك برو، منم ببر تا اونجا. ولي اون گفت: نه؛ الان اونجا ترافيكه، من ميخوام از صدر برم.
راستش منكه هيچوقت يه همچين توقعاتي از دوستام ندارم ... ولي يجورايي شد كه به اون گفتم ... اما اون چرا گفت نه؟ ... وقتي پياده شدم، دلم شكسته بود ...حس كردم كه يجورايي تحقير شدم ... منكه ميدونم اونم دلش مي‌خواست بياد، اما چرا گفت نه؟ ...

:: يه بار همين چد روز پيشا جورج w بوش ميره توي يه مدرسه آمريکايي بازديد. ميره سر يه کلاسي و آخر سر ميگه که اگه کسي سوالي داره ازش بپرسه. يکي از بچه پا ميشه و ميگه:
- آقاي رييس جمهور. من اسمم رابرت هست و ازتون 3 تا سوال دارم.
- بپرس عزيزم!
- سوال اولم اينه که به نظر شما اقدامات اخير آمريکا عليه عراق جنايتکارانه نيست؟
سوال دومم اينه که چه رابطه اي بين بن لادن و سازمان جاسوسي آمريکا وجود داره؟
و سوال سومم هم اينه که به نظر شما بمباران اتمي هيروشيما فجيع ترين حادثه تروريستي تاريخ نبوده؟
بوشي ميگه که:
- باشه عزيزم. الان به سوالات جواب ميدم!
و در همين لحظه زنگ ميخوره و آقاي رييس جمهور پاسخ دادن به سوالات رو به ساعت بعد موکول ميکنه. ساعت بعد يکي ديگه از بچه ها پا ميشه و ميگه:
- آقاي رييس جمهور. من اسمم جو هست و ازتون 5 تا سوال دارم.
- بگو عزيزم!
- سوال اولم اينه که به نظر شما اقدامات اخير آمريکا عليه عراق جنايتکارانه نيست؟
سوال دومم اينه که چه رابطه اي بين بن لادن و سازمان جاسوسي آمريکا وجود داره؟
سوال سومم اينه که به نظر شما بمباران اتمي هيروشيما فجيع ترين حادثه تروريستي تاريخ نبوده؟
سوال چهارمم اينه که چرا زنگ پيش 20 دقيقه زود خورد ؟!
و سوال پنجمم اينه که پس رابرت کجاست!؟
نقل از آدم نصفه نيمه!
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin
:: اين عكسو ببينيد. قيافه اون ني‌ني كوچولو كه روي پاي مامانيش نشسته، منو كشته!


:: ني‌ني، داري چيو نيگا مي‌كني؟ ... اونجايي كه نشستي، توي بغل ماماني، خوبه؟ راحتي؟ خوش به‌حالت ... بعداً كه بزرگ شدي، ماماني رو فراموشش نكنيا ... يوقت باهاش دعوا نكنيا ... نكنه دلشو بشكنيا ... دوستش داشته باش، نازش كن، بوسش كن ... نيگاش كن، ... بوش كن ... ببين چه بوي خوبي ميده، بوي مامان ميده ... نازي ماماني
0 نظر ارسال مطلب به بالاترين: Balatarin